خانم لورین باس اسمیث میگوید: نزدیک به ۲۰ سال است که مشغول به تدریس در خصوص توازن بین کار و زندگی شخصی هستم. مردم میپرسند: چطور در این زمینه متخصص شدی؟
پاسخ من این است که شکست بزرگ خود در توازن زندگی شخصی و کاری که نزدیک بود من را به کشتن دهد باعث شد به دنبال این مسئله بروم. من باید یاد میگرفتم به چه چیزهایی «نه» بگویم و به چه چیزهایی «بله».
افراد شکاک وجود مفهوم توازن بین کار و زندگی شخصی را باور ندارند. این نظر تا حدی صحیح است اما ایراد بزرگی نیز دارد.
طبق مشاهدات من، ما همه چیز را با هم میخواهیم. ما زندگی شغلی چالشی به همراه یک خانوادهی صمیمی میخواهیم. ما سرگرمی، آمادگی جسمانی، دوستان، سفر و جنبههای مهم دیگر در زندگی را میخواهیم. همهی اینها خوب هستند اما تعقیب همزمان همه میتواند افراد را خسته کند.
با تلاش برای داشتن همه چیز، ممکن است همه چیز را از دست بدهیم. جایی که ما اشتباه میکنیم، تعریف توازن است. وقتی نسخهی کس دیگری در خصوص توازن را قبول کنیم، خودمان را در شرایط کاملا عکس آن قرار میدهیم، در حالت بدون توازن و پر از استرس.
ما باید از تلاش برای تبدیل شدن به والدین خود، همسر، دوستان، همکاران و همسایگان خود دست برداریم. ما باید سعی کنیم خودمان باشیم.
توازن برای من، همهی چیزها را در مقداری کم شامل میشود. شاید کس دیگری به اندازهی من از بیرون رفتن لذت نبرد تصمیم بگیرد آن را در سبد زندگی خود قرار ندهد.
کسانی مثل بیل گیتس مرزی بین زندگی کاری و شخصی برای خود ندارند، کار آنها زندگیشان است. خوشا به حالشان!
من نیاز به یک زندگی شخصی خارج از کار دارم. این دو رویکرد هیچکدام درست یا نادرست نیستند، فقط با هم متفاوتند.
کلید مسئله این است. ما باید بدانیم میخواهیم زندگیمان چه شکلی داشته باشد. همچنین باید خود را بشناسیم. گاهی اوقات زندگی ما به خاطر خودمان از کنترلمان خارج میشود. بله ما میتوانیم بدترین دشمن خود باشیم.
زمانی که اعتیاد به کار داشتم (۸۰ ساعت کار در هفته) وضعیت زندگی شخصی من خوب نبود و دوست نداشتم به خانه برگردم و در محل کار پناه میگرفتم. دیگران ممکن است از هرج و مرج و آدرنالین لذت ببرند. برخی افراد آنقدر به دنبال کنترل هستند که نیروی حیاتی خود را نابود میکنند. ممکن است شما در مدیریت زمان ضعیف باشید یا کارهایتان را عقب بیاندازید و دائما برای خود استرس ایجاد کنید.
هر دلیلی که وجود داشته باشد، ما باید به دقت به خود نگاه کنیم تا بفهمیم واقعا به دنبال یک زندگی شاد هستیم یا خیر. هیچ کس من را مجبور نمیکرد زیاد کار کنم، من انتخاب کردم که توازن نداشته باشم، اما دیگر این کار را نمیکنم.
برای بررسی توازن زندگی کاری و شخصی خود زمان بگذارید. وضعیت شما چگونه است؟ اولیتهای اصلی شما چیست؟
سپس با توجه به این اولویتها عمل کنید. برای مسائلی که مهم میپندارید زمان بگذارید. در جایی که ممکن است تفویض اختیار کنید، نیروی کمکی مورد نیاز را استخدام کنید و چیزهای دیگر را رها کنید.